دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشتهبهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت:"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
یارو مداحه اومده بود تو محله داشت سوسن خانم رو اجرا می کرد با
ریتم :
حرم طلا ... امام حسین ... میمیرم برات ... میخوام بیام دم حرمتون ...
دس بزنم به ضریحتون ... ! :|
ملت نمیدونستن باید سینه بزنن یا قر بدن ...؟! :|
به قول برو بکس ادامه شعر هم باید اینطوری بوده باشه :
شدم عاشق شمشیرتون ، میخوام بیام در رکابتون ، حالا میخوام بیام
جنگ بکنم ، نگو نه ، نگو نمیشه ، این قلب من عاشقته عاشقترم
می شه ...
حالا جنگ ! خون ! کو اعظم ؟ بابا اسمش یزیده نه اعظم ... !
حالا یزیده , وزیده , خزیده ، پزیده ... :O
هر چی باشه یزید باشه ... !
یزید خره یه دونه باشه ... ! کفشای سیاه پاشه ... !
خب نخون آخه عزیز من ! نخون ! مگه مجبوری ؟؟
مدیر به منشی اش گفت :کارا تو کن 1هفته بریم شمال
منشی به شوهرش زنگ زد که 1 هفته بایدبره مأموریت
شوهرمنشیه به دوست دخترش زنگ زد گفت 1هفته خونشون خالیه
...
دخترهم به شاگرد خصوصیش تلفن کردگفتکه یه هفته تعطیله
پسرهم به پدربزرگش زنگ زدگفت که یک هفته تعطیله بریم مسافرت ...
...وپیرمرد زنگ زد و قرارشو با منشیش کنسل کرد...
یعنی یه همچین مردمانی هسیم ما..
لره اسیره ادم خورا میشه میندازنش تو دیگ باهاش آش درست کنند
لره میخندیده بهش میگن تو داری میمیری چرا میخندی؟
میگه از ترس ریدم تو آشتون........***معلم : بچه ها کی درسو نفهمید بگه یک بار دیگه توضیح بدم
شاگرد: اقا ما نفهمیدیم ...!
معلم: میخواستی گوش کنی ..
شاگرد: پدر سگ!
معلم: چی گفتی؟
شاگرد میخواستی گوش کنی....!***دکتر برای يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتمچرا ، گفت نميدونم تا اين کپسول ها که دادين را ميخورم دلم آشوب ميشه***هااااای آقايون عزيزی كه اعتقاد داريد لوازم آرايش تحريم ميشه
کلی می خندیم ...!
به اينم فكر كرديد كه این قرص و پودرهایبدنسازی تحریم بشه کی باید بخنده؟***یه نفر داشت با خدا راز و نیاز میکرد ....
از خدا پرسید : خدا جون میشه یه سوال ازت بکنم ؟؟
خدا : بله بپرس ...
مرد : خدایا این درسته که میگن 1 میلیون سال واسه تو اندازه 1 ثانیه هست ؟؟
خدا : بله درسته ....
مرد : اونوقت یک میلیارد تومن واست چقدره ؟؟
خدا : اندازه یه دو زاری ...
مرد : عجب ... خدایا میشه یه دونه دو زاریبهم بدی ؟؟؟
خدا : آره فقط 1 ثانیه صبر کن .....:))